.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Thursday, August 28, 2003

می خوام بازم حدس بزنی ، ساعت چند خوابیدم ؟ساعت چند بلند شدم؟

جونم واست بگه راس ساعت 2:15 عین یه فیل که بهش داروی بیهوشی زده باشن افتادم، و ساعت 12:5 بعد از یه عالمه کش وقوس_آخه خیلی حال می ده مخصوصاٌ اگه یادت بیاد که سال تحصیلی نزدیکه_بلند شدم.

مثلاٌ داشتیم تمرین می کردیم زوود از خواب بیدار شیم

من از همینجا از آقا امیر عزیز که برام کامنت گذاشتن تشکر میکنم ، و مرسی کهبخش کامنتو با دستان پر فیض وبرکت خویش افتتاح کردند

میدونی تو مهمونی سختترین جاش کجاشه؟ چیدن مبل و صندلی؟نه ، جمع کردن روی میزها ؟ نه بابا ، پس چی ؟ شستن ظرفها.برو بابا .... نه واقعاٌ می گم ببین توی تمام کارهایی که توی مهمونی انجام میشه همگی سریع انجام میشه چون جلوی مهمونهاس و آدم احساس خستگی نمی کنه_البته ممکنه استثناء هم داشته باشه _اون قسمتهایی که مهمونها نیستن، هم که یکی قبل از اومدنشونه که یا خریده یا چیدن یا تمیز کردن که این اصلا سخت نیست ولی بعد از اینکه مهمونها میرن و میبینی که ووو مقدار ظرفها از تعداد افرادی که هستیم بیشتره که خودش یه بار منفی چون از همین افراد باید بابا و داداشی رو کنار گذاشت ما هم که ته تغارییم باید بار اونها رو هم به دوش بکشیم.حالا دیدی شستن از همه چیز سختتره.!!

الان که دارم برات میتایپم خونه خالیه انگار نه انگار دیشب اینجا چه خبر بوده...... داداشی که رفته فیلمها ر ظاهر کنه ، خواهرمم رفته سر کار بابا هم سر ساختمونه مامانی هم که انگار نه انگار دیشب تا ساعت 3 بیدار بوده رفته خرید
می خوام بگم دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دارم

7روز باقیست.

وقتی می رفت بندر عباس ، وقتی میرفت مکه ،وقتی میرفت دبی ، هی چکدوم دلم براش تنگ نشد ، ولی ممکنه؟

Tuesday, August 26, 2003

آخه یکی نیست به این دوستان قشنگ ما بگه عزیز جون میای میری جیک و پوک کامپیوترمو از هیستوری اینترنت اکسپلورر گرفته تا دوستان یاهو مسنجرمو نگاه میکنی دیگه چرا تنظیمات دسکتاپو عوض می کنی ؟؟ که یه ربع سر کار نریم.....

یکم خشن نشد؟

* این کلمه مهمونی چشه که می گن پارتی ؟یعنی اینهمه تهاجم فرهنگی؟

ج : اولاٌ کلاس پارتی بیشتره . ثانیاٌ : تورو چه به اینکارا پاشو برو کمک مامانت فردا یه خروار مهمون دارین.

راستی یادم رفته بودا ، ای کاش می تونستم بهت بگم اینجا چه عروس ، نامزد بازاریه ولی به دلیل مسایل امنیتی نمی تونم ، اما اونهایی که هستن به اونایی که نیستن بگن.

* ملزومات برای داشتن یک مهمانی باحال


ضبط با قدررت بالا ، معمولاٌ 7000وات خوب جوا ب داده

افراد مجلس گرم کن ، یک قاشق چایخوری چون زیادیش دیگه توصیه نمی شه

مهمان به مقدار زیاد.....

همسایه های باحال به حد اعلاء

*یه بار ما تو عمر مون ماشینمونو شستیم همون شبش بارون اومد !! به این میگن حا لگیری نزدیک ، نوع سوم

*من نمی دونستم بپا یا افراد فزول و... کی هستن یعنی نمی تونستم درک کنم ولی از موقعی که اومدیم این خونه به طور واضح معلومه که آ پارتمان روبرویمون از صبح تا شب با تمام اعضا در حال زاغ سیاه چوک زذن هستن باور نمی کنی همین دیشب من رفتم تو اشپز خونه سا عت چند با شه خوبه ؟ ساعت 2:00 نصفه شب تا چراغ آ شپز خونه رو روشن کردم دیدم سریع یه کله نسبتاٌ تاس من رو شناسایی کرد، فکر کنم اگه یکی بخواد در مورد ما پرس و جو کنه بره سراغ اینا لیست کملی از ساعات : ورود ، خروج ، افراد فامیل و.... بهشون بدن، به این می گن یه همسایه باحال( از همونهایی که بالا گفتم .

بح ساعت 9 بیدار شدم! باید کم کم شروع کنم به کم کردنش در هر صورت سال تحصیلی نزدیکه

نخندیها ولی بلاخره کامنتمو درست کردم .کیف کردم.

راستی من می خوام یه داستان بگم که واقعیه ولی نمی دونم چه جوری بگم بذار یکم بیشتر در موردش فکر کنم.

من نمی دونم ! ولی یه چیزی هی بهم می گه خیلی " لوس " شدن نوشته هام. نظر تو چیه؟

شب بخیر ساعت 12:55..وووووو فر خوردم!!؟

...ببخشید که یکم دیره ولی

مبارکه

ما هم که شیرینی نخورده فامیل شدیم ء نه؟



اهه پس این سوراخش کو....؟!!؟

ببخشید شما آی- کیوتون چنده؟

من برای اولین بار سوار این اتوبوسای ایکاروس شدم

از وضع توش که بگذریم ولی داستانو بشنو ء من سوارشدمو یه جا نشستم ولی از شانس ما صندلیه برعکس بود!! ( یعنی به سمت خانوما بود) ما هم که دیگه بچه مثبتیمو دیگه کلمونو هی به اطراف می چر خوندیم تو همین گیرو دار یه پسره تغریبا همسن من سوار شد اون همم عین من روی یه صندلی برعکس نشست ء ما همینطور منتظر شدیم تا اقای راننده آ خرین ثانیه اخبار رو هم بشنوه و رو عرش تشریف بیارن!! ... وبگذریم که سر دیر اومدن راننده نزدیک بود دعوا بشه و چیزهایی که روی صندلی و جا های مختلف اتوبوس نوشته بودن.توی یه ایستگاه یه ما ما نه و پسر کوچیکش سوار شدن پسره هنوز کاملاٌ سوار نشده بود که رو کرد با صدای بلند به مامانش گفت:

مامان اون آقاهرو( منظورش همون پسره بود ) زیپش بازه .....!

Monday, August 25, 2003

فقط میتونم بگم ء ویروس + پاک شدن تمپلیت + مشکلات بلاگر
=>شما بازهم به بزرگیتون ببخشید!!

اول:اینکه من از همه کسانی که وبلاگ من رو مورد ویزیت قرار میدن کمال تشکر رو دارم و همه نظراتشون برای من ارزشمنده....

دوییوم : با اینکه من از اسباب کشی متنفرم ولی یه خوبی هم داره
مثلاٌ چون معمولاً ما تو خونوادمون افراد بزرگتر چیزهایی رو که فکر می کنن به درد افراد کوچیکتر می خوره در یک جای امن نگهداری میکنن وچون معمولاٌ دست و پا گیر هم هستن مقصد نهاییشون زیر زمین هستش ... که معمولاٌ در هنگام اسباب کشی پیدا میشن یکی از این اقلام اوراق امتحانی من خیلی با اونا حال می کنم... بقیه اشو دیگه خودتون بگیرین که چی میشه .

سییم : مکان : ابتدای خ فرحزادی داخل اتوبوس زمان : 12:00ظهر

پسره زود از روی جوب پرید اومد تو باس و گفت : مترو ؟

مردی که جلو بود با سر جواب داد پسره با همون سر عتی که اومده بود رفت کنار یه پیرمرده و گفت : متروه

پیرمرد مهلتش نداد سر یع دوتا ماچ آبدار از پسره گرفت !! پسره که انگار .... دیده باشه به دو از اونجا در رفت .





Hello! every one .

I really sad about that who I couldn`t see you`re.!!

my problem is this which I couldn`t connect to internet with my account in XP windows so I have to connect with another one account with 98 windows , and this one have no " farsi" font .

I really more sad than you but in nearest time I would come back It`s not far , really.

Sunday, August 24, 2003

please help me.....

Monday, August 18, 2003

where is my paragraph?

Sunday, August 17, 2003

فقط می تونم بگم : ویروس + اسباب کشی + اتاق کثیف ....=> s.o.s.

پسر این آمریکا چی شده ...




تو شمالش که بلک اوت شده...

10 میلیارد دلار خسارت به آمریکا فقط بخاطر این دو روز .

الان تازه می فهمن ما چی کشیدیم راستی ولی خودمونیم ما که یه شب برق می ره اصلاً نمی تونیم تو خونه بمونیم ولی حداقل می دونیم تا صب برقها می آد ولی این بندهای خدا علاوه بر اینکه گرمشونه و .... نمی دونن کی برق می آد.

راستی یه سایت جالب برای اونایی که می خوان بدونن اونجا بیچطوریه

The blackout


تو پا ینش طوفان و آتیش سوزی.

Monday, August 11, 2003

من یه سری مشکلات پیدا کردم برای مثال : نمی دونم چه جوری جای کامنت رو درست کنم که مثل یه کلاغ که لونشو گم کرده باشه نشسته رو تیر چراغ برق ( باور کنید کتاب HTML رو رشته رشش کردم ولی نتونستم پیدا کنم.)

امروز که توی تاکسی بودم با یه دختر خانوم جلو نشسته بودیم و عین بچه مثبتا برا ی اینکه .... رو رعایت کنم یه جورینشسته بودم که تا بحال اینطوری یه عضو شریف سر نشده بود در هر صورت در همون حال داشتم فکر می کردم اگه راننده هم خانوم بودم ( درهمین حالت) من چه جوری باید می شستم؟

این مسابقات گیم نت َای که ال . جی گذاشته کسی خبر نداره چه جوریه اوضاش؟ هنوز ثبت نام می نند؟ شر منده تازه حسش اومده!!

بعضی اوقات من خیلی احساساتی میشم ء به قول معروف اگر دستت میرسد کاری بکن...

قسمتی از گفته های مانا نیستانی درمورد مهرانه:


مثل مهرانه ها زیادند ء دردمند و محتاج اما آیا این دلیل می شود که ا از کمک به همین یکی هم دریغ کنیم مهرانه شانس مرحومین لاله و لادن را ندارد که هجه تیری پیش رو باشد تارویش تللیغات واز ما بهتران خرج عملش را بردازند و...

متن کامل نوشته

Saturday, August 09, 2003

رونوشتی از مطالب سردبیر:خودم

اون بغل تو لینکدونی کسانی که مثل من نمی تونن وبلاگ حسین درخشان رو ببینن می تونن با این لینک رونوشتی از اونرو مشاهده کنند.

Friday, August 08, 2003

دوباره می خوام یه شعر دیگه از آقای شل سیلور استاین بگم اسمش هست:

چند تا ؟ چقدر؟

یک در قدیمی چند بار محکم بسته می شود؟

بستگی داره که چقدر محکم انرا به هم بزنیم.

یک نان بین چند نفر قسمت می شود؟

بستگیداره تکه های انرا چه اندازهای ببریم.

در یک روز چقدر خوبی وجود دارد؟

بستگی دارد که چقدر خوب زندگی کنیم.

از یک دوست خوب چقدر محبت می بینیم؟

بستگی داره که چقدر به او محبت کنیم.

روحش شاد...

قشنگ بود نه؟

الان که اینارو مینیویسم حدس می زی ساعت چند باشه خوبه؟

12:54

پس شبم بخیر مال شما هم مینطور.

من ایارو دیشب نوشتم ولی چون نتونستم برم تو شبکه الان می ذارم تو صفحهء باز هم شما ما رو به کو چیکیمون ببخشید.

این بلوگر خودشو مسخره کرده و 5 روز نذاشت درست عین بچه ام ار کنم.
ازهمه شما دوستان ه لطف دارین متشکرم.

نمی دونم چرا اینجوری شدم؟ هی گفتم فردا یا بعد از اینکار و...

-- در هر صورت الآن اینجا م .توی این چند روزه خیلی اتفاقها افتاد فقط نمی دونم کدوما رو بگم و از کجا شروع کنم؟!

-- خوب از سینما: هیچ می دونستین قبل از انقلاب بازیگرهایی بین ایران و ترکیه مبادله می شدن . اینجوری بوده که این میرفته اونطرف و حسابی بهش حال می دادن بعد فیلم هم کنارش بازی می کردن ء حالا دوباره این رسم پیش اومده البته اینبارفقط سزیال تلویزیونی و معلومه از کدوم طرفء من این اسمها رو دارم که همگی آقا هستن پارسا پیروز فر و محمدرضا فروتن ء اگه کس دیگه ای هم هست بگین ما هم بدونیم(*) اسم سریالی که قرار بازی کنن بریوان هستش که اسم یه خانمی هستش ( که بازیگرش خانم سیبل جآ ن هستش) که داستان توی یک دهکده اتفاق می افته و...

*: من یه اشتباهی کرده بودم و ای میلم رو یادم رفته بود که بنویسم که از همه عذر خواهی میکنم از خودمم عذر خواهی می کنم.

-- من هنوز کنکور امتحان ندادم ولی اگه موقع من هنوز برای ورود به دانشگاه کنکور باشه و کسی سوالهاشو بفروشو اونوقت من چیکار باید بکنموقتی می بینم جایی که مستحق من هستش رو یکی دیگه گرفته؟؟؟؟؟؟....

یه حرفی که من زیاد ندیدمش "ما ایرانیها از قدیم به مهمان نوازی معروف بودیم" حالا که حرف مهمون شد بابا بزرگم در مورد مهمون میگه :مهمون روز اوّل عزیزه خداست ء روز دوم معمولیه ء روز سوم مثل کفشیه که باید بذارن دم درمهمون نوازی رو کیف میکنین!؟

-- ما همیشه تو فوتبال با مربی خارجی مشکل داشتیم به يوری که همه تا قراردادشون تموم شده رفتن واقعاً نمی تونیم یه مربی خارجی رو تحمل کنیم؟یا اونقدر حقوقش بالاس که برامون پرداخت کردنش سخته؟

--این صبح بلند شدنهای من خیلی جالب شده

ساعت 11:55 بلا خره پتومو بر میدارم که برم سرجا م بخوابم .

ساعت 12:45 تلفن داره زنگ میزنه ء ای خدا یعنی کیه ؟ اونور خط می بینم یکی با صدای رسا : الو افشین من خوابم نمیره تو که خواب نبودی؟ من:نه داشتم کتاب می خوندم( آره جون ع.... ات) .........

ساعت 2:30 راستی چقدر چشم می سوزه پسرء اونور خط : اااا .. خوابت که نمی آد ؟ من: نه بابا یه پشه رفت تو چشم. همون اونوریه: اشکال نداره خوب کجا بودیم؟......

ساعت 3:15 تو خونهً ما انگار مسابقهً خروپفه و من هی می خوام بخوابم که نمیشه مهینطور که در حال حرف زدن با طرف هستم یا د کتاب زبانم می افتم که یه reading اش در مورد اینه که چجوری از شر حرف زدن با تلفن خلاص شیم یکیش با این تایتله : jump on a pause که می گه طرف که داره فک میزنه یه لحظه که خواست نفس بگیره بپر وسط حرفش ء من: راستی می دونی ساعت چنده من باید فردا برم جایی ء اونوریه : اااا همونجا که باید با هم می رفتیم؟ اونجا که درشو بستن مگه فلانی بهت نگفت؟ من: (در حال انفجار و توهین کردن به شخص شخیص خودم چرا یه چیز بهتر نگغتم) و بحث ادامه دارد....

ساعت 4 من در حال چرت زدن و گوش دادن با یه چیزی که از اونوریه شنیدم خیلی حال کردم . اونوریه:افشین دیگه کاری نداری چش ما کم کم داره میره .من که داشتم با دمم تند وتند گردو میشکستم گفت: خوب خیلی حال داد وعده ما فردا صبح ساعت 1 خدا فض.من اینجا چیکاره بیدم؟؟؟

ساعت 10:30 افشین چقدر می خوابی پاشو راستی دوستت زنگ زد گفت: چون ساعت 1 دیره از 12 شروع کنین بهتره.

حالا من چیکار کنم ؟؟؟؟....

خوب اینبار بهتر بود ولی من هنوز با کامنت مشکل دارم کسی هست بتونه دست این جوونو بگیره؟

Thursday, August 07, 2003

khoda in bloggero ... koneh
5 alafe khodesh kardeh

Tuesday, August 05, 2003

Excuse me.@};-