.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Saturday, November 25, 2006

من به واسطه ي اينكه يه مدتي بچه ي درس خوني نبودم و احساس مي كردم از وقتي كه در اختيارم هست استفاده ي بهينه نمي كنم يه روز گفتم برم كتابخونه درس بخونم و از همون لحظه ي ورود عاشق كتابخونه شدم.فضاي آروم و دسترسي به مجله ها و روزنامه هاي روز كه بدون محدوديت در اختيار فرد مي گذاشت من رو به وجد آورد و از همه مهمتر اون فضاي آروم و مناسب كه همه دارن درس مي خونن و بهت مي گه :آهاي پسر بازيگوشي نكن درستو بخون.
اين اتفاق زماني كه پيش دانشگاهي بودم افتاد و توي اون رقابت كنكور واقعاً چاره ساز بود. از اين هفته كه گذشت از اول هفته تا آخرساعتهاي درس خوندنم رو در 2 تا كتابخونه ي محله امون بودم. يكي براي شهرداريه و اونيكي براي مسجد.اولي به واسطه ي بودجه اي كه در اختيار داره هر روز چندين روزنامه و مجله از ورزشي گرفته تا اقتصادي ولي كتابخانه ي مسجد چنين امكاني رو نداره و يه تفاوت خيلي بزرگ داره و اون اينكه افراد به همديگه بيشتر احترام ميذارن و مراقبن كه هواس ديگران رو با كاراشون پرت نكنن براي مثال اگه قرار باشه چيزي بخورن حتماً مي رن بيرون يا اگر سوالشون ببينن طولاني ميشه با هم مي رن بيرون و اين اتفاق امكان نداره توي كتابخونه اولي بيفته! طوري كه اگه پاش بيفته از اول تا آخر كتابخونه فقط صحبت كنن ، اين كار رو انجام مي دن با اينكه در هر دو كتابخونه كسي بالا سر ديگران نيست كه بگه آقايون شلوغ نكنين و درضمن افرادي كه كتابخونه مسجد مي رن زياد فرقي با بچه هاي كتابخونه اولي ندارن. ولي چرا؟
چرا بعضي ها اينطوري هستن و ديگران براشون اهميت نداره تا زماني كه باهاشون مخالفت بكنن؟

Wednesday, November 22, 2006


آره ه ه ....خودشه
ولي حيف شد كه ليون ،رئال رو نبرد
از موقعي كه يووه سقوط كرده ،طرفدار ليون شدم


دقت كردين چقدر احمدي نژاد خبرسازه؟

Sunday, November 19, 2006

آقا اين چه وضعيه؟
دهن من سرويس شد(بس كه نزديك بود از حالتهاي پروانه اي اينها حالم بد شد!) بابا چيه هي اين دوستاي من مي رن ازدواج مي كنن؟
اگه دختر نديده بودن ، يه حرفي؛ پسر مثل دسته ي گل ،آقا. پاشده رفته نامزد كرده. اونيكي كه سريع بيژامه اش رو برداشته رفته اهوازتا سريعتر كار رو تموم كنه و عروسيشو اونجا بگيره .آخه يه دليلي بيار كه باور كنم، كه فاميلهاي اونها تو دردسر نيفتن؟
تا يه پولي دستشون ميرسه به اولين دوست دخترشون كه بگه:جواب مثبت بده قرار ازدواج ميذارن
آي اگه گفتي از چي حرصم ميگيره؟
تاريخ دقيق هم تعيين مي كنن

تصادف -1
ديروز ما تصادف كرديم، منظور از ما من و باباس .هر دو سالميم، خدا رو شكر
صبح 5 دقيقه خواب مونديم و مجبور شديم كه با عجله بريم ، همگي هم كه مي دونين 2 دقيقه كه از 6:45 دقيقه مي گذره همت از سر پل ستاري تا سر پلهاي فجر ترافيكه،داشتيم توي لاين 4 مي رفتيم ، نگو 2تا ماشين جلوتر از ما يه آقايي هست كه مشكل قلبي داره و داره مي ره بيمارستان كه بخوابه براي عمل قلبش و نبايد به خودش استرس وارد كنه ، مي بينه يه پيكانه جلوش لايي مي كشه و براي اينكه بهش نزنه ، خيلي ريلكس ميزنه روي ترمز،پشتش يه پژو ELX بود كه خيلي شيك با ترمزهاي ABSاشون به فاصله ي 10 سانتي حاج آقا ترمز ميكنه و ما هم كه وانت پيكان شركت دستمون بود بي خبر از همه جا ديديم يه لحظه پژوي جلوييمون چراغ ترمزهاش روشن شد وچهار چراغ زد و بعد سريع خاموش شد وبابا فكركرد جلوييمون سرعتش كم شده ، نگو وايساده ، دردسر ندم ما با يه خط ترمز 2 متري! زديم به جلوييمون ،گفتم پژويي چيزيش نشده ، واقعاً هم چيزيش نشده بود فقط سپرش توي بدنه جا انداخته بود و زده بود به جلويش آب بود كه شروشر از رادياتور ماشين ما ميومد و صف ماشينهايي كه از كنار ما رد ميشدن و مغزهاي مرددي كه نمي دونست فرمان بده كه به چشم فرمان بده يا پا؟ اون لحظه ها خيلي جالب بود ، آدمهاي جواد كه از همه سوژه تربودن،يه دختره يه جوري به ماشين ما نگاه مي كرد كه انگار تا بحال تصادف نديده بود، ماشينهامون رو به هر زحمتي بود كشيديم كنار و پليس اومد و گفت برين كنارپارك پرديسان و يسري آدرس ديگه كه من نمي فهميدم ، ميدونستم يه ايستگاه راهنمايي رانندگي كنار تصفيه خانه ي شهرك غرب هست ولي نه روبروي پارك جنگلي شيان! يدفعه گفتم آقا منظورت اون كاروان روبروي تصفيه خونه ي شهركه؟ فكر كنم بهش بر خورد چون يه جوري جوابم رو داد! حالا بايد يه جوري اين ماشين رو ببريم تا تصفيه خونه... ادامه دارد

Friday, November 17, 2006

خوب ، آخرش به اين نتيجه رسيدم كه كارم رو بايد بذارم كنار تا جا براي كارهاي ديگه ام مخصوصاً درسهام باز بشه
دانشجوي آزاد شهرستان بودن
يعني ،چه كرج ، ساوه يا يزد باشي درهر سه حالت بهت مي گن دانشجوي شهرستان
يعني ،اگه فقط سرويس پربود و فقط بوفه خالي بود بايد بري بوفه ،چون معلوم نيست اتوبوس بعدي كي مياد
يعني ،اگه نمرت كم شده و نمره ميخواي فقط بايد دم استاده رو ببيني ،كمتر از سكه هم نري كه ضايس
يعني ،با دانشجوهاي بومي زياد كل كل نكن، مگر اينكه پشتت قرص قرص باشه. چون ممكنه يكدفعه تو خيابون يه سري موتورسوار بريزن سرت و تا مي خوري بزننت
يعني ،اگه مي خواي مخ بزني اول بايد ببيني دختره بچه كجاس؟
يعني ،همه تشنه ي استفاده مفت از ابزارديگران هستن از كارت تلفن و موبايل گرفته.... تا ماشين
يعني ،اگه توي خوابگاهي ،مراقب بچه هاي چتروعملي خوابگاه باش و يه رفيق كله گنده هم داشته باش
يعني تا وقتي كه دانشجوي شهرستان نباشي نمي فهمي من چي ميگم

دقت كردي دم غروب كه ميشه آسمون از شمال شرقي به جنوب غربي ، از آبي شروع ميشه و همينطور خاكستري تر ميشه تا اون لحظه اي كه مياد آبي تموم بشه و خاكستري غالب بشه ، به نارنجي پررنگ مي رسيم ، انگار كه خورشيد ميخواد آخرين مقاومتش رو بكنه

Wednesday, November 08, 2006

غلام همت آنم كه علم مي جويد و دنبال روزيي ، حلال

Saturday, November 04, 2006


نمي دونم بگم؟ نگم؟
اين وقتي كه مي ذارم براي اينها ارزشش رو داره؟
داره بوي يه خونه تكوني بزرگ مياد ، خونه تكوني بزرگ، قراره يكم اين آقا پسر عوض بشه ، مرتب تر ، با برنامه تر، قناعت پيشه تر ولي نه توي درسهاش ، بادقت تر. از همين امشب ، از همين الان . هدفها ثابت اند ولي راههاي رسيدن به اونها ، پيش نيازها و هم نياز ها رو دارم عوض مي كنم. نمي دونم دقت كردين يا نه؟ آدمها كلاً وقتي دارن خونه تكوني مي كنن چيزهايي كه گم كردن رو پيدا مي كنن و يادشون مياد كه چه چيز هايي قبلاً داشتن و آااااه ي از ته دل ميكشن ، حالا شده اين خونه تكوني من ، ياد خيلي چيزها دارم ميفتم : درسهام و خدا ( خيلي بهش بدهكارم ، قرض دارم ، بي مرامي كردم باهاش ) كه تقريباً گم شده بودن خدايا ما رو ببخش، خيلي شرمندتيم. مي دوني آدم تا بر نگرده به سمتش يادش نمي ياد كه چه كارهايي كرده ، همينطور كه ميري نزديكتر يادت مياد ااااااه من چه كارهايي كردم _دقيقاً مثل اينكه يه راهي رو رفتي و حالا ميخواي برگردي_ چقدر دور شدم ، در صورتي كه وقتي داري اون كارها رو انجام ميدي اينطور احساس دورشدن نمي كني
نمي دونم بعضي اوقات احساس ميكنم جاي يه نفر خاليه ، بعدش يه جوري خودم رو رازي ميكنم كه نه نبودش بهتره
انشاا.. كه اينطور باشه
يه جعبه (جي 5 )* گرفتم ، فقط يه مشكلي با مرور مطالبش دارم . توي دفترچه راهنماش ميگه وقتي يه مطلب رو توي كاغذ مينويسي تا 24 ساعت از خونه ي اول بايد بره خونه ي دوم ولي نگفته از اون به بعد چي؟ چه مدت ميتونه توي خانه ي دوم باشه؟ بعد نوشته كه فقط به اندازه ي 1 بند انگشت از كاغذهاش برداريد، آخه چرا؟
* اين جعبه جي 5 همون جعبه ي لايتنر كانونه ( بچه هاي خر خون كانون سر كنكور با اين خعبه ها خيلي خاطره داشتن) فقط يكم جينگولش كرده اين آقاي مالكي نژاد
آقا من مرده اي پرتقال و كشته ي بوي پرتقالم. مممممممم چه بويي داره. آدم رو مست خودش ميكنه

Wednesday, November 01, 2006

امروز خيلي حال كردم ، بلاخره يه جايي پيدا شد كه صاحب داشت
خيلي ساده بليطهاي سرويسهايي كه ازشون استفاده نكردم رو ازم پس گرفتن و پولشون رو بهم پس دادن
ساده اس ولي اميدوار كننده است
توي اين دانشگاه (يا همون يوني بعضي ها) يه مشكل كوچيك داشتم و اون اين بود كه خيلي از قيافه ها شديداً آشنا مي زد،
ديگه از امروز تصميمم رو گرفتم و به هر كدوم از كساني كه مي ديدم آشناس گفتم آقا شما قيافه ات خيلي آشناس من شما رو جايي نديدم؟
تا اينجا كه دو تا از همكلاسي هاي دبستانم رو پيدا كردم ، فقط خدا كنه با اين آشنا ها مشكلي از قبل نداشته باشم


سال ديگه، نه بهتره بگم سالهاي بعد اين جمع كجا خواهند بود؟