اين اتفاق زماني كه پيش دانشگاهي بودم افتاد و توي اون رقابت كنكور واقعاً چاره ساز بود. از اين هفته كه گذشت از اول هفته تا آخرساعتهاي درس خوندنم رو در 2 تا كتابخونه ي محله امون بودم. يكي براي شهرداريه و اونيكي براي مسجد.اولي به واسطه ي بودجه اي كه در اختيار داره هر روز چندين روزنامه و مجله از ورزشي گرفته تا اقتصادي ولي كتابخانه ي مسجد چنين امكاني رو نداره و يه تفاوت خيلي بزرگ داره و اون اينكه افراد به همديگه بيشتر احترام ميذارن و مراقبن كه هواس ديگران رو با كاراشون پرت نكنن براي مثال اگه قرار باشه چيزي بخورن حتماً مي رن بيرون يا اگر سوالشون ببينن طولاني ميشه با هم مي رن بيرون و اين اتفاق امكان نداره توي كتابخونه اولي بيفته! طوري كه اگه پاش بيفته از اول تا آخر كتابخونه فقط صحبت كنن ، اين كار رو انجام مي دن با اينكه در هر دو كتابخونه كسي بالا سر ديگران نيست كه بگه آقايون شلوغ نكنين و درضمن افرادي كه كتابخونه مسجد مي رن زياد فرقي با بچه هاي كتابخونه اولي ندارن. ولي چرا؟
Saturday, November 25, 2006
Wednesday, November 22, 2006
Sunday, November 19, 2006
دهن من سرويس شد(بس كه نزديك بود از حالتهاي پروانه اي اينها حالم بد شد!) بابا چيه هي اين دوستاي من مي رن ازدواج مي كنن؟
اگه دختر نديده بودن ، يه حرفي؛ پسر مثل دسته ي گل ،آقا. پاشده رفته نامزد كرده. اونيكي كه سريع بيژامه اش رو برداشته رفته اهوازتا سريعتر كار رو تموم كنه و عروسيشو اونجا بگيره .آخه يه دليلي بيار كه باور كنم، كه فاميلهاي اونها تو دردسر نيفتن؟
تا يه پولي دستشون ميرسه به اولين دوست دخترشون كه بگه:جواب مثبت بده قرار ازدواج ميذارن
آي اگه گفتي از چي حرصم ميگيره؟
ديروز ما تصادف كرديم، منظور از ما من و باباس .هر دو سالميم، خدا رو شكر
Friday, November 17, 2006
يعني ،چه كرج ، ساوه يا يزد باشي درهر سه حالت بهت مي گن دانشجوي شهرستان
يعني ،اگه فقط سرويس پربود و فقط بوفه خالي بود بايد بري بوفه ،چون معلوم نيست اتوبوس بعدي كي مياد
يعني ،اگه نمرت كم شده و نمره ميخواي فقط بايد دم استاده رو ببيني ،كمتر از سكه هم نري كه ضايس
يعني ،با دانشجوهاي بومي زياد كل كل نكن، مگر اينكه پشتت قرص قرص باشه. چون ممكنه يكدفعه تو خيابون يه سري موتورسوار بريزن سرت و تا مي خوري بزننت
يعني ،اگه مي خواي مخ بزني اول بايد ببيني دختره بچه كجاس؟
يعني ،همه تشنه ي استفاده مفت از ابزارديگران هستن از كارت تلفن و موبايل گرفته.... تا ماشين
يعني ،اگه توي خوابگاهي ،مراقب بچه هاي چتروعملي خوابگاه باش و يه رفيق كله گنده هم داشته باش
يعني تا وقتي كه دانشجوي شهرستان نباشي نمي فهمي من چي ميگم
دقت كردي دم غروب كه ميشه آسمون از شمال شرقي به جنوب غربي ، از آبي شروع ميشه و همينطور خاكستري تر ميشه تا اون لحظه اي كه مياد آبي تموم بشه و خاكستري غالب بشه ، به نارنجي پررنگ مي رسيم ، انگار كه خورشيد ميخواد آخرين مقاومتش رو بكنه
Wednesday, November 08, 2006
Saturday, November 04, 2006
اين وقتي كه مي ذارم براي اينها ارزشش رو داره؟
داره بوي يه خونه تكوني بزرگ مياد ، خونه تكوني بزرگ، قراره يكم اين آقا پسر عوض بشه ، مرتب تر ، با برنامه تر، قناعت پيشه تر ولي نه توي درسهاش ، بادقت تر. از همين امشب ، از همين الان . هدفها ثابت اند ولي راههاي رسيدن به اونها ، پيش نيازها و هم نياز ها رو دارم عوض مي كنم. نمي دونم دقت كردين يا نه؟ آدمها كلاً وقتي دارن خونه تكوني مي كنن چيزهايي كه گم كردن رو پيدا مي كنن و يادشون مياد كه چه چيز هايي قبلاً داشتن و آااااه ي از ته دل ميكشن ، حالا شده اين خونه تكوني من ، ياد خيلي چيزها دارم ميفتم : درسهام و خدا ( خيلي بهش بدهكارم ، قرض دارم ، بي مرامي كردم باهاش ) كه تقريباً گم شده بودن خدايا ما رو ببخش، خيلي شرمندتيم. مي دوني آدم تا بر نگرده به سمتش يادش نمي ياد كه چه كارهايي كرده ، همينطور كه ميري نزديكتر يادت مياد ااااااه من چه كارهايي كردم _دقيقاً مثل اينكه يه راهي رو رفتي و حالا ميخواي برگردي_ چقدر دور شدم ، در صورتي كه وقتي داري اون كارها رو انجام ميدي اينطور احساس دورشدن نمي كني
نمي دونم بعضي اوقات احساس ميكنم جاي يه نفر خاليه ، بعدش يه جوري خودم رو رازي ميكنم كه نه نبودش بهتره
يه جعبه (جي 5 )* گرفتم ، فقط يه مشكلي با مرور مطالبش دارم . توي دفترچه راهنماش ميگه وقتي يه مطلب رو توي كاغذ مينويسي تا 24 ساعت از خونه ي اول بايد بره خونه ي دوم ولي نگفته از اون به بعد چي؟ چه مدت ميتونه توي خانه ي دوم باشه؟ بعد نوشته كه فقط به اندازه ي 1 بند انگشت از كاغذهاش برداريد، آخه چرا؟
* اين جعبه جي 5 همون جعبه ي لايتنر كانونه ( بچه هاي خر خون كانون سر كنكور با اين خعبه ها خيلي خاطره داشتن) فقط يكم جينگولش كرده اين آقاي مالكي نژاد
Wednesday, November 01, 2006