.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Sunday, February 29, 2004

من امروز در اوج بد بختیم تو خونه ام ، یکی از مهرهای ستون فقراتم یکم قلقلکش اومده و یکم بازی بازی کرد که الان اصلاً نمی تونم کمرک رو تکون بدم وباید صاف بشینم ...اینجوری |
داشتم به این فکر می کردم که چقدر ... پستم ..آخه یه نفر چقدر می تونه پست باشه...چقدر
الان یدونه از این اهنگهایی که با تنبک و گیتار می زنن و یه چیزی تو مایه های غمناکه و این چشام دیگه تحمل نداره که لوی اشکامو بگیره ... اه این چی بود! اه دوباره یکی دیگه .بازم داره می آد بذار بیاد بذار یکم به خودم به زندگیم به کارام به اینکه امروز نتونستم پیش دوستم باشم به اینکه ...........!

Thursday, February 19, 2004

فیلم مارمولک توقیف شد!!

هرچند قطر تیمی بود که حقش سه تا(و بیشتر ) بود ولی ایران همون یه گل هم حقش نبود !

آقایون و خانومها , یه خواهش :
اگه این چیزی رو که الان نوشتم رو می بینین فقط یه کامنت بذارین !!
چون یه مشکل جالب برای وبلاگم پیش اومده.

Friday, February 13, 2004

ضد حال یعنی اینکه:
شب عروسی طرف برق بره,
یعنی اینکه بین تمام دوستات یه پا برای اسکی پیدا نکنی ,
ضد حال یعنی اینکه دقیقه 90 باهات مخالفت بشه,
یعنی کارت اینترنت ای که تازه خریدی رو گم کنی
یعنی بعد از دو هفته بری میل باکست رو چک کنی و ببینی داداشی میل نداده
یعنی سی Gigi D`gostinoسفارش بدی و ببینی 5تاش قدیمی و بقیه اصلاً یکی دیگه اس
صبح یادت بیفته امروز امتحان حسابان داری اونم تشریحی
اینکه تو خونه تنها باشی و الکی گریه ات بگیره
اینکه آدم حال نداشته باشه نمازشو به موقع بخونه
اینکهخونه ای که باید 3 ماهه تموم بشه 8 ماه طول بکشه
اینکه آدم مجبور باشه واسه کسی که دوست نداره کاری انجام بده
اینکه وسط خواب بلند شی و دیگه خوابت نبره
اینکه از خواب صبح بلند شی اونم ساعت 6:15صبح
اینکه با اینکه ساعت رو کوک می کنی که بیدارت کنه بیدارت نکنه
اینکه به هدفت پایبند نباشی
اینکه از یکی خوشت بیاد ولی اون از تو 10 سال بزرگتر باشه
اینکه صادقیه داره کثافت ازش می باره
اینکه وقتی میری شهرک غرب می بینی برف نشسته ولی صادقیه بارون داره می آد
اینکه شب خوابت نبره
اینکه دوستت داره می ره انگلیس نه فرانسه
اینکه حال هیچ کاری رو نداشته باشی
اینکه مجبور بشی بین جواد یساری و حبیب یکی رو انتخاب کنی
اینکه روی بلیط نوشته باشن ساعت 4 ولی ساعت 7 شروع بشه
اینکه در سینما رو از تو به خاطر ازدهام جمعیت بسته باشن وتو بلیط بدست اینور در
اینکه اون پسره بلیط مارمولک روبفروشه 15 هزار تومن
اینکه مجبور بشی یه فیلم رو مخصو صاً گاو خونی رو دوبار
تما شا کنی در حال که بغلیت در حال خوردن چیپس باشه اونم تو سالن سینما
اینکه من یه مدتیه ننوشتم
اینکه بعد از 6 ماه باز هم قلط املایی داشته باشم
اینکه ایمر حسابدر دیگه ننویسه
اینکه امیر قویدل در مورد استقلال ننویسه
اینکه تلویزیون روز تعطیل هیچ برنامه ای نداشته باشه اینکه بابات در حالی که داری تو شب فیلم Kill Billرو می بینی در حل خروپف باشه
....
خواستی تو هم بگو!

a

Thursday, February 12, 2004

Say goodbye to Mosioue France!

1.2.3...action!

تو اتوبوس روی جمله بندیش کار می کنم صبح که دارم لقمه امو می خورم به این فکر می کنم که Bannerوبلاگمو عوض کنم ویا اینکه از این فونت درش بیارم ...
ولی وقتی میشینم پاش همشون می پره و فقط در چند جمله خلاصه می شه:
دلم براش تنگ شده!!!!

من تازه فهمیدم چغدر قات املایی دارم .
مثل :سدر.

What`s a f...r poblem.
Ican`t see my writes.mom....

جالبه من نمی تونم نوشته های جدیدی رو که همین الان می نویسم رو بخونم؟ مامان؟

واقعاً جالبه یه کوله بار حرف دارم ولی الان اصلاً حال نوشتن ندارم واقعاً مسخرهاس!

ای بابام هی ...
شانسو می بینی یه بلیط جشنواره رسیده بود دستمون و با یه شور و هیجانی زدیم رفتیم میدان انقلاب سینما سپیده ولی "گاوخونی "بود.
نمی گم بد بود (مگه میشه توی یه فیلم آقای عزت ا.. انتظامی بازی کنه بعد فیلم بد باشه)ولی برای تماشاگری مثل من خیلی کش دار بود (یه جورایی انگار آب بسته بودن بهش )
وای در کل به رفتنش می ارزید .

Thursday, February 05, 2004

I love you...
I can`t see you but you can .
you love me too.
you ... my great and beautiful GOD.!