.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Tuesday, December 23, 2003

فکرشو بکن پایین چهارراه مسجد قدس شهرک غرب با دوستات وایسادی بعد یه سری .... ازیه وانتپیاده بشنو از اونور خیابان بیان اینطرف و باهاتون دعوا کنن (هرچند ما هم یه شیلنگ تخته ای اون وسط انداختیم) بعد از اینکه زدنتون برن سوار ماشینشون بشن و برن.
این یعنی چی؟

Monday, December 22, 2003

خورشید خانوم مبارکه.!

وقتی داری رانندگی می کنی وقتی یه ماشینی به سرعت از بغلت رد میشه می گی:چه آدم بی ملاحظه ی مر...ای.
وقتی یه ماشین آروم هم جلوت باشه و با عصبانیت معکوس می کشی که ازسش رد بشی به رانندش می گی:عجب آدم مسخره ای .

دوباره اون احساس هسخره بودن نوشته ام اومده سراغم!

Sunday, December 21, 2003

من نمی دونم کدوم از خدا بی خبری (اعم از ویروس یا هر چی ) اومده این نظر خواهی وبلاگ کوچولو موچولو مامانی(افشین ول کن بی خیال داری وبلاگ می نویسی ) اهان کجا بودم؟!اهان برده .
حالا که اینطور شد می ره یکی بهترش رو می ذارم رو این کوچولو(الان تحت کنترلم فکر دیگه ای نکنی ؟) .
آگه یکی خواهرش مثل بازیگر فیلم "kill Bill"بود دیگه من جرعت نمی کردم بهش یه لحظه نیگاه چپ بندازم.
نمی دونم فیلم "kill Bill"رو کی دیده ولی واقاً قشنگه مخصو صاً اون تیکه ای که فیلم سیاه سفید می شه یا همون صحنه اول فیلم ؛ ولی خداییش اگه یکی شمشیر خوبی داشته باشه به این کشکی می تونه آدم بکشه؟
من تا دو هفته نیستم یعنی هستم ولی نه!چی شد !چی گفتم بابا منظورم اینکه من تا دو هفته از نوشتن معذورم "التماس نکن وگرنه گوشتو می برم می ذارم کف دستت " (مثلاً چقدر روزانه می نوشتم که تو دو هفته که نیستم وقتی یکی میاد می بینه من ننوشتم احساس نقص باشه!) ولی واقعاً من درستش می کنم
"حتماً

Monday, December 08, 2003

من شرمندهام از دوستان عزیزم آقا پپرو و آقا افشین ولی من نتونستم فونت اونها رو بخونم ،واز همین جا ازش عذر خواهی می کنم.
رلستی کسی می دونی چه طوری می شه هر فونتی رو خوند؟ا چون من با فونتهای فارسی مشکل دارم.

Friday, December 05, 2003

می دونی آدم تا وقتی ماشین داره هر موقع یکی رو می بینه داره پیاده روی می کنه می گه :ای چی می شد میرفتم پایین وباهاشون بدوم .
ولی برعکس وقتی ماشین نداری و تو بارون و سرما داری از سرما قندیل می بندی به هرکی با بی اعتنایی با ماشین از کنارت رد می شه هزار تا نیگاه بد جور و... می ده و می گی
:ای کاش الان تو ماشینمون نشسته بودم.

یه چیزی حدود یک هفته هستش که تهران داره بارون می آد و به قول دوستم که باباش کاردار سفارت ایران تو فرانسه بوده می گه : هوا پغیسیه پغیسیه
و من هم که عین این عقده ای ها تو مدرسه تا زنگ تفریح یا چیز دیگه ای گیر می آرم میرم دفتر معلم راهنما مون و از اونجا که احساس می کنی می تونی کوههای تهرانو بغل کنی و برهای تازهای که فقط جون می ده برای برف بازی و اسکی رو روی صورتت حس کنی
فقط منتظرم امتحاناتم تموم شه تا یه سر با دوستام بریم دیزین.