.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Friday, August 08, 2003

نمی دونم چرا اینجوری شدم؟ هی گفتم فردا یا بعد از اینکار و...

-- در هر صورت الآن اینجا م .توی این چند روزه خیلی اتفاقها افتاد فقط نمی دونم کدوما رو بگم و از کجا شروع کنم؟!

-- خوب از سینما: هیچ می دونستین قبل از انقلاب بازیگرهایی بین ایران و ترکیه مبادله می شدن . اینجوری بوده که این میرفته اونطرف و حسابی بهش حال می دادن بعد فیلم هم کنارش بازی می کردن ء حالا دوباره این رسم پیش اومده البته اینبارفقط سزیال تلویزیونی و معلومه از کدوم طرفء من این اسمها رو دارم که همگی آقا هستن پارسا پیروز فر و محمدرضا فروتن ء اگه کس دیگه ای هم هست بگین ما هم بدونیم(*) اسم سریالی که قرار بازی کنن بریوان هستش که اسم یه خانمی هستش ( که بازیگرش خانم سیبل جآ ن هستش) که داستان توی یک دهکده اتفاق می افته و...

*: من یه اشتباهی کرده بودم و ای میلم رو یادم رفته بود که بنویسم که از همه عذر خواهی میکنم از خودمم عذر خواهی می کنم.

-- من هنوز کنکور امتحان ندادم ولی اگه موقع من هنوز برای ورود به دانشگاه کنکور باشه و کسی سوالهاشو بفروشو اونوقت من چیکار باید بکنموقتی می بینم جایی که مستحق من هستش رو یکی دیگه گرفته؟؟؟؟؟؟....

یه حرفی که من زیاد ندیدمش "ما ایرانیها از قدیم به مهمان نوازی معروف بودیم" حالا که حرف مهمون شد بابا بزرگم در مورد مهمون میگه :مهمون روز اوّل عزیزه خداست ء روز دوم معمولیه ء روز سوم مثل کفشیه که باید بذارن دم درمهمون نوازی رو کیف میکنین!؟

-- ما همیشه تو فوتبال با مربی خارجی مشکل داشتیم به يوری که همه تا قراردادشون تموم شده رفتن واقعاً نمی تونیم یه مربی خارجی رو تحمل کنیم؟یا اونقدر حقوقش بالاس که برامون پرداخت کردنش سخته؟

--این صبح بلند شدنهای من خیلی جالب شده

ساعت 11:55 بلا خره پتومو بر میدارم که برم سرجا م بخوابم .

ساعت 12:45 تلفن داره زنگ میزنه ء ای خدا یعنی کیه ؟ اونور خط می بینم یکی با صدای رسا : الو افشین من خوابم نمیره تو که خواب نبودی؟ من:نه داشتم کتاب می خوندم( آره جون ع.... ات) .........

ساعت 2:30 راستی چقدر چشم می سوزه پسرء اونور خط : اااا .. خوابت که نمی آد ؟ من: نه بابا یه پشه رفت تو چشم. همون اونوریه: اشکال نداره خوب کجا بودیم؟......

ساعت 3:15 تو خونهً ما انگار مسابقهً خروپفه و من هی می خوام بخوابم که نمیشه مهینطور که در حال حرف زدن با طرف هستم یا د کتاب زبانم می افتم که یه reading اش در مورد اینه که چجوری از شر حرف زدن با تلفن خلاص شیم یکیش با این تایتله : jump on a pause که می گه طرف که داره فک میزنه یه لحظه که خواست نفس بگیره بپر وسط حرفش ء من: راستی می دونی ساعت چنده من باید فردا برم جایی ء اونوریه : اااا همونجا که باید با هم می رفتیم؟ اونجا که درشو بستن مگه فلانی بهت نگفت؟ من: (در حال انفجار و توهین کردن به شخص شخیص خودم چرا یه چیز بهتر نگغتم) و بحث ادامه دارد....

ساعت 4 من در حال چرت زدن و گوش دادن با یه چیزی که از اونوریه شنیدم خیلی حال کردم . اونوریه:افشین دیگه کاری نداری چش ما کم کم داره میره .من که داشتم با دمم تند وتند گردو میشکستم گفت: خوب خیلی حال داد وعده ما فردا صبح ساعت 1 خدا فض.من اینجا چیکاره بیدم؟؟؟

ساعت 10:30 افشین چقدر می خوابی پاشو راستی دوستت زنگ زد گفت: چون ساعت 1 دیره از 12 شروع کنین بهتره.

حالا من چیکار کنم ؟؟؟؟....

خوب اینبار بهتر بود ولی من هنوز با کامنت مشکل دارم کسی هست بتونه دست این جوونو بگیره؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home