.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Sunday, March 28, 2004

راستی من یادم رفت بهتون سال ن. رو تبریک بگم اه ه ه ... خوب پس :
من از خدا می خوام که همه شما دوستان در هر کجا که هستین سال خوبی داشته باشین در کنار خانواده و در رسیدن به اهدافتون موفق باشید.
در سال 1383 سال میمون

نمی دونم از کجا بگم؟از اولش یا وسطش یا آخرش ؟
ولی هر جور که بگم یه نتیجه اخلاقی داره و اون اینکه : آقا جون اسباب کشی نکنین ,اگر احیاناً خدایی نکرده زبونم لال خواستین اسباب کشی بکنین این نکات رو رعایت کنید:
1-اون اتاقی رو که می خواهید برای شما باشد رو از اول انتخاب کنید که وسط اسباب کشی دعواتون نشه و اعصابتون داغون نشه.
دوم اینکه سعی کنید که خونه تون با خونه ای که از اون اسباب کشی می کنید فاصله اش کم نباشه وگرنه باید دور این آبی بار و قرمز بار و ... بار رو خط بکشین و اگر ماشین شخصی ندارین و فامیلهاتون در دسترس هستن یه جوری یه حالی بهشون بدین و ماشینشون رو ... آره دیگه ولی اگه فامیل هم در دسترس نبود دیگه باید دست به دامن این اشخاص شریف زحمت کش که هر وقت نزدیک ماشینشون می شوید صدای یکی از این خواننده های قدیمی (علی الخصوص زن و از نوع پیر ولی خوش صدا از نظر خودشون) گوشتون رو نوازش می ده بشین و یه جوری هم باید پیاده بشین که مطمئناً اقتصادی نیست!
ودر آخر اینکه حتماً نیرو های کمکی از فامیل و آشنا خبر کنید و آخرش با یه چیزی (که بستگی داره به پول تو جیبتون و توقع دوستان*) از خجالتشون در بیاین ؛ ولی باز هم اگر در دسترس نبودن یا ناز کردن و از این حرفها دیگه مجبوری باید به اشخاص زحمت کش جامعه که دسته بندی میشن به چهار دسته کرد و لر و ترک و افغان یه زحمت کوچیکی داد.

*: ارزون ترین راه اینه که داداش کوچیکه رو بفرستین بره از بقال سر کوچه یه چند تا نون باگت و یکم خیار شور و گوجه با یکم سس بگیره و بیاد که هم کم خرج هست و هم عامه پسند.

ولی می دونی چی این اسباب کشی صفا داشت ؟
روز اول عید بود درست یادم نیست ولی برف می اومد اسباب کشی هم دیشب تموم شده بود رفتم یه صندلی راحتی برداشتم گذاشتم جلوی شومینه بعد رفتم شو مینه رو رو شن کردم و یه پام رو انداختم رو اونیکی پام با یه زیر پیراهنی نشستم جلوی شومینه حالا چه صفایی داشت نگاه کردن به باریدن دونه های درشت برف ممممم....

Thursday, March 18, 2004

( با اجاز از خداداد عزیز) و ... مزدا این روز را عید نامیدو...
چهارشنبه ساعت 10:30 بچه های مدرسه دارن مخ تمام معلمهایی که با هاشون کلاس داریم رو می زنن تا یه جوری زودتر (یعنی قبل از ساعت 3 بزنن بیرون)
به معلمهامون می گم آقا ببخشید می شه ما تو این ایام پر شکوه و پر اعصاب خورد کنی و .... میشه بیایم کنار اردوی پیشی های مدرسه یه اردوی یه نفره بزنیم ؟میگه نه.!
ساعت 1:30
ما اومدیم معلمهامون رو راضی بکنیم که زودتر بزنیم بیرون معلمهامون تکالیف نوروزی رو گذاشتن توی اتاق تکثیر و زودتر از ما (یعنی یه چیزی حدود 1 ساعت )زدن بیرون ای بی معرفتا !

ساعت 2:30
همه از این خوشحالن که یه بار تو زندگیشون از های اسکول دودره زدن به خاطر همین سورو ساط (درسته؟)خراب شدن بچه ها سر یکی و مهمون شدن یه بستنی توی هوای سرد بلوار دریا جور ,جوره. وقتی ابرها از روی دامنه ها در حال بالا رفتنه ,به موازات اون امید من برای رفتن به اسکی تو عید شدت می گیره و تو همون لحظه یه پا برای اسکی جور شد ولی با این جور برف که من می بینم باید تا یه 4,5 روزی صبر کرد تا راه شمشک به دیزین باز بشه.

ساعت3
(مثلاً مدرسه رو دودره زدیم که زودتر بریم خونه ولی ,چی شد!)دارم بازهم فکر می کنم که بلکه این چند روز اوی عید رو که معمولاً توی خونه قدیمی مادر بزرگم هستیم رو یه جوری دودره بزنم ولی هیچ راهی به زهنم نمی رسه ,یعنی می رسه ولی عملی نیست مثلاً ؛ یکیش اینه که خودمو بزنم به مریزی ولی مگه میشه ,بابام زرنگ تر از این حرفهاست ! یا بزنم پام رو یه بلایی سرش بیارم ولی بی خیالش می شم چون یاد اون دفعه می افتم که الکی خودم رو زدم به سرما خوردگی که نرم مدرسه ولی فرداش سرمای شدیدی خوردم و دیگه نمی تونستم غیبت کنم ... ولی نه !اوه اوه الان یادم افتاد که بازی ایران و کره اس (چه اصفهونی شد!) ساعت چند بود 4 ولی مطمئناً سر وقت که نیست حداقل 10 دقیقه می افته عقب درهر صورت نگاهی به ساعت می کنم اوه 3:30 , تاکسی !
ساعت 4:10 دقیقه
تازه رسیدم و تا تلویزیون رو نگاه می کنم می بینم هنوز دارن تصاویر مهیج ورزشی نشون می دن , لباس هام رو در آوردم یه دفعه یه صدایی شبیه جوات داره میاد نه مثل اینکه خود خیابانیه یدفعه یاد مصاحبه روزنامه ی تماشاگران( خدا بیامرز) که انجام داده بود می افتم که گفته بود :آقا شما اگه از صدای من بدت میاد می تونی صدای تلویزیونت رو خفه کنی... فکر کنم اونقدر کسانی شبیه من نفرینش کردن که نیمه دوم صداش از ورزشگاه قطع شد .
و با خیال راحت نگاه می کنم ولی گل مسخرهای خوردیم (البته تو نیمه اول) حقمون بود .
ساعت6
بازی تموم شده و ایران 0 - کره 1

ولی حالا که فکرش رو می کنم می گم :
بابا این حرفها چیه واسه چی دودره کنم بذار حداقل با این کار دل یکی رو هم که شده بدست بیاریم,مثلاً عیده ,پس عید رو عشق است0

Saturday, March 13, 2004

آقا این تاکسی های سمند یه جنایته , چرا ؟
امروز می خواستم برم میدون ولی عصر بعد دیدم یه سمند هست گفتم ولیعصر گفت : بعله (لطفا ً این بعله رو با ته حلقومتون بگین که بهتر متوجه بشید)نشستم جلو
بعد نشسته بودم و منتظر بودم که راننده بشینه و بریم که یدفعه یع خانومه اومد تو نشست بغل من والا دیگه نمی دونستم کجا بشینم چون یه طرفم خانومه بود و طرف دیگه ترمز دستی و از این جا دستی ها دیگه چار نبود بهتر از این بود که آبرو ریزی بشه ( این از اون چیزهایی که تا به سرت نیاد متوجه نمی شی) بعد به ناچار نشستم روی همون جا دستی حالا مشکل اینجا بود که سر م گیر می کرد به سقف و برای اینکه بتونم خودم رو نگه دارم باید هر کدوم از دستهام رو به دوتا ستونهای بغل ماشین می چسبوندم و تازه باید اینها رو تا آخر مسیر تحمل می کردم که خانومه میدون فاطمی پیاده شد و یه نفس راحتی کشیدم ولی دستام هنوز درد می کنه.
دوتا سایت جالب پیدا کردم که یکیش جیک و پوک ماهواره و دیشو ... رو ریخته بیرون ویکی هم entertainment هستش.
راستی شما چهارشنیه سوری رو چگونه می گذرونین ؟