اين وقتي كه مي ذارم براي اينها ارزشش رو داره؟
داره بوي يه خونه تكوني بزرگ مياد ، خونه تكوني بزرگ، قراره يكم اين آقا پسر عوض بشه ، مرتب تر ، با برنامه تر، قناعت پيشه تر ولي نه توي درسهاش ، بادقت تر. از همين امشب ، از همين الان . هدفها ثابت اند ولي راههاي رسيدن به اونها ، پيش نيازها و هم نياز ها رو دارم عوض مي كنم. نمي دونم دقت كردين يا نه؟ آدمها كلاً وقتي دارن خونه تكوني مي كنن چيزهايي كه گم كردن رو پيدا مي كنن و يادشون مياد كه چه چيز هايي قبلاً داشتن و آااااه ي از ته دل ميكشن ، حالا شده اين خونه تكوني من ، ياد خيلي چيزها دارم ميفتم : درسهام و خدا ( خيلي بهش بدهكارم ، قرض دارم ، بي مرامي كردم باهاش ) كه تقريباً گم شده بودن خدايا ما رو ببخش، خيلي شرمندتيم. مي دوني آدم تا بر نگرده به سمتش يادش نمي ياد كه چه كارهايي كرده ، همينطور كه ميري نزديكتر يادت مياد ااااااه من چه كارهايي كردم _دقيقاً مثل اينكه يه راهي رو رفتي و حالا ميخواي برگردي_ چقدر دور شدم ، در صورتي كه وقتي داري اون كارها رو انجام ميدي اينطور احساس دورشدن نمي كني
نمي دونم بعضي اوقات احساس ميكنم جاي يه نفر خاليه ، بعدش يه جوري خودم رو رازي ميكنم كه نه نبودش بهتره
يه جعبه (جي 5 )* گرفتم ، فقط يه مشكلي با مرور مطالبش دارم . توي دفترچه راهنماش ميگه وقتي يه مطلب رو توي كاغذ مينويسي تا 24 ساعت از خونه ي اول بايد بره خونه ي دوم ولي نگفته از اون به بعد چي؟ چه مدت ميتونه توي خانه ي دوم باشه؟ بعد نوشته كه فقط به اندازه ي 1 بند انگشت از كاغذهاش برداريد، آخه چرا؟
* اين جعبه جي 5 همون جعبه ي لايتنر كانونه ( بچه هاي خر خون كانون سر كنكور با اين خعبه ها خيلي خاطره داشتن) فقط يكم جينگولش كرده اين آقاي مالكي نژاد
Saturday, November 04, 2006
نمي دونم بگم؟ نگم؟
انشاا.. كه اينطور باشه
آقا من مرده اي پرتقال و كشته ي بوي پرتقالم. مممممممم چه بويي داره. آدم رو مست خودش ميكنه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home