.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Sunday, September 10, 2006

پنجشنبه روز خوبي بود ...فرهاد ، خدا بيامرزدت
جالب بود هر حا رو كه نگاه مي كردم يك پسر يا دختر بود كه داشتن دنبال اسمشون توي روز نامه مي گشتن، بعضي ها خوشحال مي شدن و بعضي ها ماتم زده مي موندن، اون لحظه ها استرسه كه به آدم وارد ميشه
حقيقتاً خيابون دولت چيزمزخرفيه ! يك موقعه هايي توي ترافيكش ميموني كه آدم كهير مي زنه ، مثلاً ساعت 2 صبح همه ي عوامل افزايش بار ترافيكي رو داره ، پمپ بتزين 2تا !مدرسه و آموزشگاه در هر نوع، مسجد ،نمايندگي خدمات پس از فروش سايپاو تعمير گاهها جالا خوبه 4تا لاين بيشتر نداره كه 2 تاش هميشه به عنوان پاركينگ پره
ديشب از اون شبها بود كه خوشم مي آد ،يكدفعه همه چيز جور ميشه ، رفتم دبيرستانم تا ياد خاطرات كنم چند تا از هم دوره اي هاي خودم هم بودن بعد از يكم فوتبال گفتن مي خوان برن رسد كسوف (درست گفتم ديگه ؟ ماه گرفتگي ) رفتيم مركز رسد تهران توي تجريش يكسري داشتن ماه آسمون رو رسد مي كردن بعضي ها هم ما ه هاي زميني رو ! بعد يكسري رفتن ساندويچ بگيرن و يكسري همچنان تلاش مي كردن ماه گرفتگي رو ببين، بعد گفتيم بريم بستني كاج سعادت آباد كه ديگه اونجا بود فهميديم همينطوري نبايد از روي شكم حرف زد چون يكدفعه يكسري دست كردن تو جيبشون و گفتن :اه...! ما پول كافي نداريم
چقدر روزها زود مي گذره ، روز بتن هم گذشت ، راستي روز بتن رو به همه ي مهندسين عمران تبريك مي گم
همينطور 11 سپتامبر ،هيچوقت يادم نمي ره اون صجنه ها رو كه مستفيم ازسي.ان.ان نگاه مي كرديم ، اون موقع امير اينجا بود ،بهش گفتم : امير ممكنه آمريكا به ايران حمله كنه؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home