الان تازه از بیرون اومدم، به خاطر همین دوتا لیوان پر از یخ و نوشابه جلومه ، چه حالی می برم من ، چونکه همینکه یکی خالی میشه توش دوباره نوشابه می ریزم و اونیکی رو می فرستم بالا ، راستی بفرما کولا.
عروس و دوماد با هم شروع به نوشتن کردن...
داداشی هم که یه عکس انداخته از اورلئان.
می دونی اون اولا ، که من یواشکی می رفتم تو اینترنت اکسپلورر و می رفتم تو هیستوری بعد تو حالت آف لاین می شستم وبلاگها رو نیگاه می کردم؛ بعد از وبلاگ داداشی سریع می رفتم سراغ وبلاگ خاطرات مشبک چون خیلی نوشته هاش و وبلاگشو دوست داشتم ولی حالا بعد از اینکه دوباره اومده یا من صایقم عوض شده یا طرز نوشتن ایشون .
0 Comments:
Post a Comment
<< Home