امروز زور اول دانشگاه بود ، آره درست شنيدي يكم تطبيق دادن واحد هام دردسر داشت ، يا من نبودم ، يا مدير گروه نبود يا.. همون قضيه ي قيف وقير
چند وقت پيش جيب پشت شلوارم پاره شد ، خب خيلي ساده كندمش اسن اتفاق 2 هفته پيش افتاد و كسي چيز خاصي نگفت ، فقط يكي دو بار مورد عنايت تيكه هاي همكارام سر كار قرار گرفتم تا امروز ، روز اول كه خيلي مهمه و استاد ها شاگردهاشون رو ميشناسن _از نظر من استاد ها از همون جلسه ي اول مي فهمن با كي طرفن و من هم كه يا با سوال كردنهام يا عشق پاي تخته رفتن خودم رو نشون مي دادم_ولي يه چيزي اتفاق افتاده بود نمي تونستم سوال كنم سوال رو چند بار توي ذهنم مرور مي كردم و تا مي اومدم بپرسم انگار استاده لج مي كرد و مي رفت مبحث بعد ، اين اتفاق براي پاي تخته رفتنم هم افتاد البته دليل اينيكي رو كامل مي دونستم ، جيب پارم خدا خدا مي كردم زودتر مبحث تموم شه تا اينكه اون اتفاق كه نبايد مي افتاد با دست خودم افتاد يه سوال پرسيدم و گفت برو پاي تخته هم سوال رو حل كني هم جواب سوالت رو بگيري تا فكر كنم تا برسم به تخته كسي نفهميد گفتم : ايول عجب بچه هاي با ظرفيتي بعد تا دستم به گچ رفت پچ پچ ها شروع شد بعد با يه خنده ي دسته جمعي ختم شد ، فكر كنم خودم هم داشتم مي خنديدم ولي يادمه كه به خودم مي گفتم كي بود مي گفت وقتي لباست يا شلوارت پار هاس حتي جورابت اون رو نپوش ، در هر صورت سواله رو با اشنباه حل كردم و حتي از استاده اجازه هم نگرفتم و رفتم نشستم.
دارم دوباره نيو اينتر چنج مي خونم ، توي دبيرستان يه لطف عظيم به ما كردن و كتابهابي نيو اينتر چنج رو كه اون موقع تازه اومده بود رو آموزش دادن ، ولي من توي گروه متوسط بودم و فقط تا اواخر كتاب 2 به ما درس دادن ، الان دارم مرور ميكنم ، البته بيشتر براي لغتهاش تا بعد برم كلاسهاي آمادگي آي التس
يه حس خوبي دارم اينكه هم درس مي خونم هم كار خوشحال و شاكر .خدايا شكرت
وقتي كساني كه كوچكتر از من هستن و كار مي كنن و درس مي خونن رو ميبينم حال مي كنم و حسرت مي خورم
يه روز جديد
انرژي بيشتر
سوتي كمتر
تجربه ي بيشتر
پانوشت : امروز من با يه عالمه آدم حرف زدم ولي اسمش هيچكدومشون رو نمي دونستم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home