.comment-link {margin-left:.6em;}

!دنیای من و اطرافم

Wednesday, September 03, 2003

راستی بقیه ماجرا :

بعد اومدیم خونه که دتر چه بیمه امو برداریم بابام مثلاً یه جوری می خواست بره تو که مامانم نفهمه ولی ... ولی خیلی حال کردم بعد از اینکه مامانم فهمید قضیه رو خیلی راحت و جدی با قضیه کنار اومد و سریع دفترچمو پیدا کرد و داد دست بابام منم چون اصلاً درد نداشتم راحت به مامانم گفتم چیز ی نیست یه بریدگی ساده اس ( اره جون خودم!)

رفتیم درمانگاه چون ظهر بود سرشون نسبتاً خلوت بود و بیشتر با دکتر عمومی کار داشتن و آدمهای تو اورژانسش ام داشتن مگس می پروندن خلاصه سرتو درد نیارم رفتم تو وچون خودم می دونستم کجا بخیه می زنن رفتم همونجا بعد یه خانم دکتره که خیلی باحال بود خیلی ریلکس گفت خوب اینکه چیزی نیست همش 4 تا بخیه می خوره منو میگی اینجوری( با دهن باز در حال نظاره کردنش بودم)همون موقع یه خانم دیگه که یکم بیتربیت بود اومد تو و یه آمپول بی حسی زد تو دستم (اون لحظه رو هیچوقت یادم نمی ره من تا اون لحظه درد آنچنانی حس نکرده بودم ولی موقعی که داشت سوزنو خالی می کرد تو انگشتم دقیقاً احساس می کردم اون مایش داره با فشار می خوره تئو استخونم، اَه ه )بعد شانس آوردم که خون زیاد از دستم نرفته ود چون دکتره گفت دستتو وقت کردی با این آبه که می ذارم جلوت بشور( اون آبه توی یه ظرف بود از همین ظرفهای سرم هست )بعد یه نیگاه به دستم و لباسام انداخیم دیدم خون خالیه دستمو با هزار مکافات شستم ا خه باندی که بسته بود دورش میشه گفت به جای اینکه فقط اون دوتا انگشتمو بگیره همه دستمو گرفته بود.

بعد رفتیم پیش یه دکتر دیگه که دستور عکس داد عکسم اونقدر باهال بود نوک انگشتام شانس آوردم ترک برداشته بود و تَرَکها شبیه این رودهایی که تو دریا می ریزن شده بود.

پس فرداش با مامانیم رفتیم اونجا و با چه مکافاتی پانسمانمو خودم باز کر دم چون دیدم مال یه پسر رو که اونم پانسمان داشت رو پرستاره همچین کند که دوباره خونریزیش شروع شد _آخی مادرش که داشت نیگاه می کرد بچه اشو چی می کشید ...!_ ولی مامانم که انگار هیچی نشده راحت نشسته بود داشت تماشا می کرد.

سپس رفتیم پیش یه دکتر دیگه که دستور عکس داد عکسم اونقدر باهال بود نوک انگشتام شانس آوردم ترک برداشته بود و تَرَکها شبیه این رودهایی که تو دریا می ریزن شده بود.و گفت برای محکم کاری دستتو گچ می گیرم .
من همیشه دوست داشتم بدونم اینکه گچ می گیرن چی می شه، که دیدم دکتره که گچو دور دستم گذاشت بعد با یه دسمال دو رشو پیچوندو آخر سر یه قلاب درست کرد که یه سرشو بست به گردنم یه سرشم انداخت تو دستم وقتی که بست تا یه نیم ساعتی دستم آتیش گرفت ، گفت دو هفته دیگه بیا برات بازش کنم . بقیه ماجرا در قسمت بعد.

-راستی گفته بودم می خواین پولدار شین برین دیکشنری افغانی به فارسی یا بهتر دَری به فارسی بنویسین ، خودم کم کم دارم به فکرش می افتم چون دو کلمه از حرفای این کارگرامونو نمی فهمم چی می گن همش دَری حرف می زنن.کسی اینجا دَری بلده؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home